ننه
17 مرداد 1396 توسط معصومه ورمزيار
بعدازظهر تابستون سال 81 بود و هوای گرم و روز بلند کلافم کرده بود که ننه اومد خونمون ، ننه یک زن خیلی مودب و خوش زبونی بود من خیلی دوستش داشتم شروع کرد به صحبت کردن و گفت که امشب عروسی پسرهمسایشونه و ننه اومده دنبال من تا منو باخودش ببره عروسی ، منم از… بیشتر »