مهزیار

به قلم مهزیار
  • خانه 
  • موضوعات 
  • آرشیوها 
  • آخرین نظرات 

کادوی ولنتاین

16 مرداد 1396 توسط معصومه ورمزيار

داخل سالن مطالعه ی دانشگاه با فرزانه همکلاسیم داشتیم جزوه هامونو ردوبدل می کردیم که فاطمه با یه جعبه ی شفاف و زیبا که داخل اون یه ست مردونه ی بهداشتی روی پوشال های رنگی که با قلب های کوچک❤ ❤❤❤❤❤و قرمز تزئین شده بود اومد سمت ما و گفت میشه مواظب این باشید تا من برم سر خیابون و چسب بخرم و برگردم منو فرزانه که خیره به جعبه شده بودیم پرسیدیم این چیه ؟! فاطمه هم باخوشحالی گفت: این کادوی ولنتاین هستش خوشگله؟!گرفتم برای دوست پسرم… !!! وقتی رفت بیرون من و فرزانه دوباره سرگرم کار خودمون شدیم و وقتی تمام شد فرزانه کیفشو برداشت و به من گفت خب بریم ! من که فکر و ذهنم سمت اون جعبه بود با تعجب گفتم پس جعبه ی فاطمه چی میشه ؟! فرزانه گفت ولش کن اصلا بهتر که جعبش گم بشه ،چطور ما کادو ولنتاین نداریم اونوقت دیدی فاطمه گفت دیروز دوستش برای اون چقدر کادو گرفته خوشبحالشون ما که از این شانس ها نداریم …. و رفت . اون لحظه واقعا مونده بودم که من چیکار کنم برم یا کنار جعبه بمونم ….اما موندم چون از لوازم داخلش معلوم بود که حسابی گرون بودن …..اون روز فاطمه با تاخیر برگشت و از اینکه من مواظب جعبش بودم خوشحال شد ولی فکر من که اون موقع یه دختر 19 ساله بودم حسابی مشغول ولنتاین و اون کادوی خوشگل بود.


آخر هفته وقتی برگشتم خونه طبق عادت همیشگیم که با مامانم زیاد صحبت می کنم این اتفاق را برای مادرم تعریف کردم خیلی خوب یادمه مامانم داشت ظرف هارو می شست و صدای آب و جدید بودن لغت ولنتاین باعث شد که متوجه ی تلفظ صحیح این کلمه نشه و گفت چی تایم؟! اما بعدش شیر آب را بست و با نگرانی خاصی که سعی در پنهان کردنش داشت حرف های منو دنبال می کرد. و در آخر بدون اینکه چیزی بگه رفت وخودشو مشغول بافتن بافتنی کرداما بعد از نیم ساعتی که افکارش را ساخته و پرداخته کرد اومد پیشم و تدابیر مادرانه را بکار بست خلاصه کلی برام حرف زد که این کارهای همکلاسیت درست نیست و داره اشتباه میکنه و هر دختری باید این براش مهم باشه که پدر و مادرش دوستش داشته باشند و با اونا دوست باشه … .
حرف های مامانم مثل همیشه به دلم نشست ولی وقتی که چند روز بعدش مامانم این عروسک را بهم هدیه داد دیگه جذابیت ولنتاین برام از بین رفت.

هرچند عنوان کادوی مامانم کادوی ولنتاین نبود اما بی ارتباط هم نبود چون مامانم با این عمل درحقیقت چشم و دل منو سیر کرد و این بنظرم خیلی موثر بود چون با این عمل مامانم به من نشون داد که حرف هایی که اون روز به من زد فقط حرف نبود. چون بنظر من وقتی بدون عمل حرفی زده میشه درسته که نتیجه داره اما وقتی با رفتار همراه میشه یه جورایی تثبیت میشه .
بنظر من فرهنگ غربی ولنتاین امروز بیش از گذشته درمیان جامعه ی ما رایج شده و خانواده ها باید طوری با فرزندان خود مخصوصا دختران در این زمینه برخورد کنند تا ولنتاین عملا درنظر آن ها بی رنگ شود.

کادوی ولنتاین

 نظر دهید »

بندر انزلی

07 مرداد 1396 توسط معصومه ورمزيار

دست های مهسا رو محکم توی دستم گرفته بودم و روی شن های ساحل به سمت دریا می دویدیم اما صدای پدرم را می شنیدم که تاکید می کرد زیاد جلو نرید. همان طور که پیش می رفتیم برای اینکه بتوانم مهسا را تحت کنترل خودم داشته باشم، بازی در ذهن خودم طراحی کردم و به او گفتم ما به سمت آب می دویم اما وقتی موج آمد فرار می کنیم و به سمت ساحل می دویم.  

صدای شادی کودکانه مهسا با آمدن موج دوصد چندان می شد و سرمستانه می دوید یک لحظه به دریا که نگاه کردم یاد افرادی افتادم که در این آب گرفتار شدند و جان خودشان را ازدست دادند که حس کردم دستم را مهسا تکان می دهد و می گوید عمه عمه … به خودم آمدم مهسا با صورت خیس و چشم های متعجب منو نگاه می کرد و سعی در به خود آوردن من بود. گفتم بله گفت چرا نمی خندی ؟!درجواب یک خنده ی مصنوعی تحویلش دادم اما مهسا با زیرکی کودکانه اش پرسید عمه چی شد که ناراحت شدی؟! و من بازی را با آمدن دوباره ی موج شروع کردم  . 

توی ماشین وقتی داشتیم برمی گشتیم سرش را روی پاهایم گذاشته بود و من چادرم را رویش انداختم و موهایش را نوازش می کردم و به این موضوع فکر می کردم که چشم بچه ها دنبال ما بزرگترهاست. آن ها به بهترین تفریح گاه نیاز ندارند بلکه رفتار و نوع بازی ما بزرگترها هستش که به بچه ها روحیه میدهد. در آن چندلحظه ای که من غرق درافکارم بودم چندین موج به مهسا برخورد کرده بود اما او نخندیده بود بلکه فقط به من نگاه می کرد وقتی من خندیدم و بازی را دوباره شروع کردم او هم خندید و شادی اش را بدست آورد. وجود و گرمی بزرگترها در بازی به کودکان انرژی و لذت هدیه می دهد نه وجود اسباب بازی های متعدد و گران قیمت و پارک های وسیع ! بله ما می توانیم با کمی خلاقیت در عین سادگی با فرزندان بازی کنیم و آنها را شاد نمائیم. 

 

 1 نظر

وقتی به پیج اینستام سبک دادم

18 خرداد 1396 توسط معصومه ورمزيار

از وقتی که استاد وبلاگ نویسیم (آقای کیانی) در کارگاه پیشرفته گفت که به فعالیت های فضای مجازیتون سبک بدید ، دنبال یه سبک خاصی بودم. دوست داشتم یه سبکی را بنا کنم که داخل اینستا بتونم تبلیغ داشته باشم خلاصه بعد از چندماهی که بررسی کردم به این نتیجه رسیدم که احکام شرعی بانوان را در این شبکه ی اجتماعی نشر بدهم و با این کار یک تیر و دو نشون داشته باشم . هم پیجم دارای سبک میشه و هم معارف دین در این شبکه بیشتر میشه. اما وقتی هنوز از 3 تا پست اولم نگذشته بود که پیام های followers هام شروع شد و شاکی از این که ما خجالت می کشیم چرا درمورد استحاضه نوشتی!!!اولش جاخوردم خواستم پست ها را پاک کنم اما باخودم فکر کردم مگر نه اینکه در این شبکه ی اجتماعی هر چیزی پیدا میشه پس چرا وقتی احکام شرعی میخواد گفته بشه تازه یاد شرم وحیا می افتند؟! برای یادگیری احکام دین نباید هیچ وقت خجالت کشید.

الان ده روزی از این موضوع گذشته و احساس رضایت و تشکرهای آن ها را دریافت می کنم.

 

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
مرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31

مهزیار

همیشه عاشق مهزیار اهوازی بودم و وقتی صبا بطور اتفاقی این نام مستعار را برای فعالیتم در فضای مجازی پیشنهاد داد با جان و دل قبول کردم.

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • خاطرات تبلیغ
  • راهیان نور
  • شبکه های اجتماعی
  • مادربزرگ
  • ولنتاین
  • کودک

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس